دلش گرم سماع هست و چشمانش اما اسیر وداع
تلفیقی از مقنعه قهوه ای و چشمان سیاه
که در سکوت اشک می ریزند و می‌پرسند:
ای ابراهیم آیا تو بت‎های مرا را شکسته‌ای؟!

پ ن: مجازات چشمانی که حبیبش را نبیند چیزی جز سراب نیست