ابراهیم با آتش امتحان شد و یونس با دریا
و من اما، با ندیدنت!
اینگونه شد که من عاشق تو شدم
و تو عاشق پیغمبرت دانیال
حرفهای من قنوت شد و کلمات تو اشک
تا عشق در سینه ی ماه مکتوم بماند
و ماه در چشمان من به انتظار لیلا
آه لیلای من، دوستت دارم، بسیار هم دوستت دارم
اما دوستتدارمها را که همیشه با کلمات نمینویسند
بادها را ببین که سخن نمیگویند ولی هزاران سال است
که بوی یوسف را به مشام یعقوبها می رسانند
کوه ها را بنگر که چطور سکون و خاموشی را پیشه ی خود کردهاند
تا از پس سالها عاشقی صدای تیشه های فرهاد را
به گوشات برسانند، آری، صدای تیشه های فرهاد!
صدای قدمهای کسی که دوستت دارد
صدای قدمهای کسی که دوستش داری